ایران دکونومی: هیچگاه فکر نمی‌کردم روزی قرار باشد که یادداشتی بر آغاز و پایان کارخانه نوآوری آزادی بنویسم. از سال پیش که زمزمه عدم تمدید قرارداد کارخانه آزادی با مالک در خبرگزاری‌ها مخابره شد، در عجیب‌ترین حالت ممکن هم فکر نمی‌کردم که کسی حاضر باشد، نهالی که حالا تبدیل شده بود به شناسنامه یک اکوسیستم نوپا، را از ریشه جدا کند. اما مثل اینکه هیچ کاری نشد ندارد.

سودای تحقق یک رویا!
قریب به یک دهه پیش و در آغاز شکل‌گیری اکوسیستم نوآوری کشور، قطعاً با مرکزیت پایتخت، طرحی از جانب پارک فناوری مطرح شد با عنوان “راه‌اندازی اولین کارخانه نوآوری کشور”. اینکه کارخانه نوآوری آزادی از میان چند ساختمان نهایی شد را نمی‌دانم. اما تعدادی از ما که آن روزها شتابدهنده داشتیم و تعدادمان هم زیاد نبود، بعد از قرارداد، یکروز برای بازدید رفتیم و محل کارخانه را دیدیم. باور کنید که شیرینی و شوق آن روز برای اختصاص چنین فضایی به استارت‌آپ‌ها هنوز توی وجودم هست. قرار بود هر سوله را به یک شتابدهنده بدهند تا تجهیز کند و شتابدهنده‌ها در یک فضای واحد دور هم جمع بشوند و پردیس نوآوری پایتخت با عنوان کارخانه نوآوری شکل بگیرد. رویایی که دست نداد تا من بخشی از تحققش باشم، اما همواره و مداوم پیگیر اخبار و پیشرفت‌هایش بودم. دو سال اول اما خبری از تجهیز نبود و چند بار پیمانکار تغییر یافت و بعد کم کم هر سوله را به یک بخش واگذار کردند و بعد یکروز کارخانه رسماً تبدیل شده بوده به یک جای زیبا برای حضور استارت‌آپها و جوانانی که سودای خلق کسب و کار خودشان را داشتند و …

کارخانه نواوری آزادی

نقدهای زیادی به همین کارخانه و واگذاری‌ها و نحوه حمایت‌های دولت از بخش خصوصی وارد است. باور کنید بیشتر از من شاید مناسبات غلط اجرایی را ندانید، اما اگر قرار باشد که صادق باشیم و جانب انصاف را بگیریم، باید گفت که معاونت فناوری و پارک فناوری پردیس هم خودشان در یک جریان و فرآیند آموزش قرار داشتند و همین نمونه آزمایشی کارخانه‌نوآوری آزادی بود که نمونه موفقی شد برای ایجاد فضاهای مشابه در استان‌های دیگر. مثالش هم کارخانه نوآوری زاهدان که یکی از بهترین مراکز نوآوری کشور به شمار می‌رود. بنابراین ساده خواهد بود که ایرادات و اشتباهات را برجسته کنیم و منکر دستاوردهای این اتفاق بزرگ باشیم. به هر حال املای نانوشته هیچگاه غلط ندارد و خداقوت به همت مسئولانی که با تمام اشتباهات و کاستی‌ها، جسارت خلق ارزش داشتند. (تاکید می‌کنم که در رزومه من شواهد محکمی هست از نقد تیز و تند از همان تیم سابق معاونت نوآوری، هیچگاه توی هیچ تیم و گنگی نبودم، اما نمی‌توانم که صادق نباشم)

حالا رویا محقق شده بود و اواخر دولت پیش، یکی از مراکزی که به عنوان دستاورد کل دولت مورد بازدید قرار می‌گرفت همین کارخانه آزادی بود. لیست میهمانان و بازدیدکنندگان سیاسی و اقتصادی همین کارخانه را اگر از مدیریت کارخانه بگیریم، متوجه خواهیم شد که چقدر نوآوری می‌تواند ابزار خوبی در دیپلماسی اقتصادی باشد.

پس از راه‌اندازی کارخانه و آغاز بهره‌برداری، با توجه ویژه معاونت و پارک فناوری پردیس، کارخانه نوآوری آزادی تبدیل شده بود به مثال موفقیت و بالندگی اکوسیستم که صد البته درست نبود، اما تجربه موفق و ویترین جذابی بود که دولت به خوبی از ظرفیت‌های آن استفاده می‌کرد. تاکیدم بر مثال موفق است؛ چرا که نمونه‌های استانی موفقی از روی دست کارخانه ایجاد شد که در بیشتر مواقع شاید حتی موفق‌تر از آزادی هم بوده‌اند، اما به واسطه اینکه در پایتخت نبوده‌اند، آنچنان که باید دیده نشده‌اند.

دولت و مسئولین هم گویی همزمان بسیار چیزها آموخته بودند و با تجربه‌تر شده بودند.

شاید بتوان ادعا کرد که با این همه مهربانی‌هایی که دولت به این اکوسیستم داشته و دارد، باید تا کنون شاهد مرگ اکوسیستم می‌بودیم، مرگی که تا کنون رخ نداده و همین شاهد مهمی است بر ریشه‌های عمیق این زیست‌بوم در بدنه اقتصاد کشور. با تمام سختی‌ها هنوز شاهد رشد در بسیاری از کسب و کارهای اکوسیستم هستیم. کارخانه نوآوری در همین فضا، همچنان به عنوان نمونه موفق مراکز نوآوری و فناوری در کشور شناخته می‌شد و کسی فکرش را هم نمی‌کرد که دوستان متولی امر به این راحتی دست از حفظ این مرکز مهم بکشند. که با شنیدن خبر عدم تمدید قرارداد کارخانه، متوجه شدیم که همه در اشتباه بوده‌ایم.

آغاز این جریان را می‌توان ربط داد به انتشار مستندی که پیروزمندانه دست به دست شد تا نشان بدهد که این دست مراکز کار اشتراکی، چه مشکلاتی را برای کشور پیش آورده‌اند. مستندی که در هدفمند بودن تولید و انتشارش کسی شک نداشت، اما هیچ عکس‌العمل درست و محکمی از سمت فعالان اکوسیستم نگرفت.

با این اتفاق و اتفاقات کوچک و بزرگ مشابه می‌توان به یقین گفت: این تازه آغاز یک جریان است؛ جریانی که شاید، اقتصاد دانش‌بنیان را هم به خودی و نا‌خودی تقسیم می‌کند، بی‌آنکه بداند، آنهایی که مانده‌اند و با تمامی سختی‌ها هنوز امیدوارانه تلاش می‌کنند، بیش از هرکس دیگری به آینده این سرزمین امیدوار هستند و هنوز دست از تلاش نشسته‌اند.

در آخر اما ای کاش بخش خصوصی مستقر در کارخانه در این مدت، دست روی دست نگذاشته بود و به عنوان بخش خصوصی بالغ، مستقلاً به موضوع ورود می‌کرد، بی‌آنکه چشم داشته باشد به ادامه حمایت‌های دولتی!
قطعاً تلاش می‌کنم که مستندی از آخرین نفس‌های این کارخانه بسازم، امیدوارم در این مسیر، ساکنین و متولیان فعلی، همکاری داشته باشند.

لینک کوتاه :
اشتراک گذاری : Array