به گزارش ایران دکونومی، در پی مهاجرت نیروی انسانی و شرایط اقتصادی، اغلب کسب‌وکارها، چه استارتاپ و چه کسب‌وکارهای سنتی، با مشکل منابع انسانی روبه‌رو هستند.

اما این مشکل، باید از چند بُعد بررسی شود. برای مثال بعد از پدید آمدن اکوسیستم استارتاپی ایران و شور و هیجانی که رویدادها و شتابدهنده‌ها ایجاد می‌کردند، اغلب افراد در سنین دانشجویی جذب این موضوع شدند و با تصور شرایط کاری کارمندان دولتی، از خود می‌پرسیدند: کارمندی یا کارآفرینی؟

طبیعی بود که اغلب آن‌ها با در نظر گرفتن ساعت کاری منعطف، خود مدیریتی و فضای شاد مشابه شتابدهنده‌ها، به کارآفرینی پاسخ آری دادند و بدون در نظر گرفتن ریسک شکست (که اغلب ۹۵درصد آن‌ها شکست می‌خورند)، چالش‌های جذب سرمایه، مدیریت تیم، تعریف KPI، خلاقیت و… وارد دنیای کارآفرینی شدند.

اما، ساعت کاری منعطف آن‌ها را وادار به روزی بیش از ۱۲ ساعت کار کرد. خود مدیریتی و تیم‌سازی فشارهای مضاعفی به آن‌ها تحمیل کرد و جذب سرمایه و به تعویق افتادن آن مشکلاتی فراتر از توان این کارآفرینان جوان ایجاد کرد. اغلب این دانشجویان که در دانشگاه‌های مطرح کشور بودند، در کارآفرینی شکست خوردند و تصمیم به کارمندی گرفتند. اما نه هر نوع کارمندی.

بعد از آشنایی با اکوسیستم استارتاپی، تصمیم به کار کردن در استارتاپ‌ها گرفتند، به خصوص استارتاپ‌هایی که جذب سرمایه کرده بودند یا مرحله رشد خود را طی کرده و تبدیل به برند شده بودند.

اینکه مدیران استارتاپ‌ها صرفاً به کارمند، آن هم از دانشگاه‌های مطرح کشور نیاز داشتند، بر کسی پوشیده نیست. معدودی از این افراد نیز به صورت کارآفرین درون سازمانی به این استارتاپ‌ها پیوستند و صنف کسب‌وکارهای استارتاپی با مدل کارکرد منحصر به فرد خود پدید آمد.

مسئله‌ای که پیش آمد، این بود که سطوح استارتاپ‌ها با هم متفاوت بود؛ اما همه با عنوان استارتاپ شناخته می‌شدند. مثلاً وضعیت منابع انسانی اسنپ یا دیجی‌کالا به هیچ عنوان به استارتاپ ده نفره مستقر در یک فضای کار اشتراکی شباهت ندارد. استارتاپی که ممکن است پرداخت حقوق به تعویق بیفتد و امکان بیمه ندارد هم با یک استارتاپی که وارد بورس شده قابل مقایسه نیست!

اغلب تصور می‌شود که وظایف در همه استارتاپ‌ها مطابق جایگاه تعریف شده است، اما خیلی از استارتاپ‌ها نیاز به نیروی مولتی تسک دارند. یعنی نیرویی که قابلیت انجام چند مهارت را با هم داشته باشند. مثلاً شاید در یک استارتاپ بزرگ، بعد از رشد یا جذب سرمایه، تیم دیجیتال مارکتینگ شامل چند تیم مجزا برای سوشال، وبلاگ، سئو، محتوای بصری و… شود در صورتی که استارتاپ کوچکتری هم باشد که از نیروی دیجیتال مارکتینگ انتظار ایده‌پردازی، مدیریت سوشال، تدوین استراتژی، محتوای بلاگ و… را دارند. در این حالت استارتاپ نیاز به همفکری هم دارد.

در کلام آخر، تا سطح استارتاپ را در نظر نگرفته‌اید و آن را با توانایی خود تطبیق نداده‌اید، برای کار سراغ استارتاپ‌ها نروید!

لینک کوتاه :
اشتراک گذاری : Array